دختر :عجقم، املوز جه چارا چردی؟
پسر :املوز جفکم توله ظوبا سیکا...!
دختر :یعععنی جی؟
دختر :عجقم، املوز جه چارا چردی؟
پسر :املوز جفکم توله ظوبا سیکا...!
دختر :یعععنی جی؟
گفت من یه زنی گرفتم که یه دختر 18 ساله داشت ، دختر زنم با بابام ازدواج کرد . در نتیجه، زن من ، مادر زن پدرشوهرش شد. از طرفی دختر زن من که زن بابام بود ، پسری به دنیا آورد که میشه برادر من و نوه ی زنم ، پس نوه ی منم میشد . در نتیجه من پدر بزرگ برادر ناتنی خودم بودم . چند روز بعد زن من پسری به دنیا آورد که زن پدرم ، خواهر ناتنی پسرم و مادر بزرگ او شد . در نتیجه پسرم، برادر مادربزرگ خودش بود، از طرفی چون مادر فعلی من یعنی دختر زنم ، خواهر پسرم بود، در نتیجه من خواهر زاده ی پسرم بودم!!!
یه بارم توی مهمونی زدم کاسه ماستوریختم
مامانم جلو همه :عزیزم حواست کجاست عیب نداره فداسرت
مامانم توی اتاق :خاک برسر دست پا چلفتیت کنن بچه
فقط من اینطوریم؟ یا شمام هستین عایا
کلاس دوم دبستان، دوستم به من گفت :"مسخره"
منم گفتم :اسم بابات اصغره...!!!
آقا این یه سال رو مخ ما بود که اسم بابایه منو از کجا میدونی....!!!!
از یک گرگه میپرسن چرا حامله شدی؟ میگه رفتم خونه شنگول منگول باباشون هم بود گفتم منم مادرتون باباشون جدی گرفت.....
در روز معمولی:
اولی :به اذان چه قدر مونده؟
دومی :من چه بدونم!
در ماه رمضان:
اولی :به اذان چی قدر مونده؟
دومی :۳ ساعت و ۱۶ دقیقه و ۱۹ ثانیه و ۳۵ صدم ثانیه!!