درین شبها
که از بی روغنی دارد چراغ ما
فتیلش خشک میسوزد
بگو پیر خرد، زردشت را، یارا
چراغ دیگری از نو برافروزد
چراغ دیگری بر طاق این آفاق روشن کن
یکی فرهنگ دیگر، نو، برآر ای اصل دانایی
درین شبها
که از بی روغنی دارد چراغ ما
فتیلش خشک میسوزد
بگو پیر خرد، زردشت را، یارا
چراغ دیگری از نو برافروزد
چراغ دیگری بر طاق این آفاق روشن کن
یکی فرهنگ دیگر، نو، برآر ای اصل دانایی
بعضی ها باید معرفت رو از ایرانسل یاد بگیرند، با این وجودکه جواب پیامهاشو نمیدی باز بهت پیام میده و فراموشت نمیکنه!!!
ما با خدا چجوریم
شیب الخضیب را تکرار کن....
صورت به صورتِ علی اکبر....
دست بر گلوی علی اصغر....
سر در دست آن ملعون....
حاج عباس می خواند....
آن مرد آمد....
آن مرد با مشک و علم آمد...
آن مرد زیر باران آمد...
کاش می آمد...
شاید آبی به خیمه ها برسد
صبر کن ای سهراب...
گغته بودی قایقی خواهم ساخت... خواهم انداخت به آب... دور خواهم شد از این خاک غریب...
قایقت جا دارد؟!
من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم، خصوصا کربلا