رفتم سریخچال گفتم مامان موز خریدی گفت پ ن پ خیار خریدم گذاشتم تو زعفران رنگش عوض شه
دختره متولد دهه هشتاده اونوقت پست گذاشته :
افسوس که من تورا میبینم ولی تو مرا نمیبینی
اصن.....
مامان بزرگم میگه :خونه ما نمیای خوش میگذره؟
گفتم :اگه خوش نمیگذشت که میومدم!!
اصن ی vaظیه
مامانم برگشته میگه:
مامان جان برو اون چیزه رو از اونجا بیار بااین چیزه یه چیزی درست کنم!!!!!!
منو میگی از تو افق تازه اومدم
یه همسایه جدید برامون اومده دوتا دختر دارن =حدیثه و یگانه (یکیشون بزرگه یکی کوچیک)
پست یه آقا پسر:
"دختری که میذاره گازش بگیری دختر نیست که.... زن زندگیه!!! "
کامنت یه دختر خانوم: