مامان بزرگم میگه :خونه ما نمیای خوش میگذره؟
گفتم :اگه خوش نمیگذشت که میومدم!!
اصن ی vaظیه
مامان بزرگم میگه :خونه ما نمیای خوش میگذره؟
گفتم :اگه خوش نمیگذشت که میومدم!!
اصن ی vaظیه
مامانم برگشته میگه:
مامان جان برو اون چیزه رو از اونجا بیار بااین چیزه یه چیزی درست کنم!!!!!!
منو میگی از تو افق تازه اومدم
یه همسایه جدید برامون اومده دوتا دختر دارن =حدیثه و یگانه (یکیشون بزرگه یکی کوچیک)
۱۰ روز مونده به امتحان و ۱۰ فصل از کتاب :روزی ۱ فصل می خونم
۵ روز مونده به امتحان و ۱۰ فصل از کتاب :روزی ۲ فصل می خونم
دختره استاتوس زده بود:
کلی پسر با تک تک نفس های من مردن!!
کامنت دادم:
خب چرا یه خمیر دندون خوب نمیخری اخه!!؟؟؟
طبق معمول بلوک شدم
اصن ی